واهی، بی اساس سایر معانی: غیر مادی، ناگوهرین، سبک، زپرتی، غیرجسیم، سست بنیاد، بی دوام، unsubstantiality بی اساسی، بی اهمیتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
unsubstantial بی اساسی، بی اهمیتی، واهی
[زمین شناسی] رده بندی ناراهنماییده [آمار] رده بندی ناراهنماییده
[عمران و معماری] ارتفاع آزاد [زمین شناسی] ارتفاع آزاد
[عمران و معماری] طاق متقارن - قوس غیر قرینه
[عمران و معماری] تیر غیر متقارن
[سینما] صدای ناهمزمان
[حسابداری] مخاطره غیر سیستماتیک
لوئیس آنتر مایر (شاعر و جنگ ساز امریکایی)
فکرنکردنی، غیرقابل فکر، غیرقابل تعمق سایر معانی: غیر ممکن، نشدنی، خارج از قوه ی تفکر و تصور، غیر قابل تصور، تصور نکردنی
بی فکر، بی دقت، شورتی، بی ملاحظه، بی خرد
نخ بیرون اوردن از سایر معانی: (نخ یا تار و پود یا ریشه ی فرش و پارچه و غیره) کشیدن، در آوردن، ریش ریش کردن، واچیدن، (گره یا گرفتگی) برطرف کردن، ن بیرون اوردن از مثلا از سوزن