غیرپارلمانی، برخلاف اصول پارلمانی سایر معانی: غیرپارلمانی، برخلاف اصول پارلمانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
می در اوردن از، گیره را باز کردن از
[نفت] لایه حفاری نشده
سنجاق یا سوزن چیزی را در آوردن، باز کردن، می یا سنجاق را در اوردن
زشت، ناگوار، نامطبوع، ناخوش آیند، نا مطلوب، ناخوشایند، خالی از لطف سایر معانی: زننده، نادلپذیر، بد قلق
[شیمی] حالت ناقطبیده
غیر سیاسی، بیاطلاع از سیاست سایر معانی: غیرسیاسی، بی اطلاع از سیاست
همه پرسی نشده
تمرین نکرده، فاقد تمرین، ناورزیده، بی تجربه
بی مانند، بی نظیر، جدید، بی سابقه سایر معانی: تازه
دمدمی، غیرقابل پیش بینی، غیر قابل پیشگویی، غیرقابل استناد سایر معانی: غیرقابل پیشگویی، غیرقابل استناد، دمدمی [ریاضیات] غیر قابل پیش بینی، پیشگویی ناپذیر
غیر عمدی سایر معانی: غیر عمد، غیر تعمدی، توطئه نشده، از پیش نقشه ریزی نشده، از پیش نقشه ریزی نشده unpremeditated crime تبهکاری از پیش طرحریزی نشده