رها کردن، ازاد کردن، گشودن، ضعیف کردن، ول کردن، شل کردن سایر معانی: آزاد کردن (unloosen هم می گویند)، گشودن گره
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شوم، سیاه، ناموفق، بد بخت، بدشگون، نحس، سیاه بخت، تیره بخت، بدیمن، بخت برگشته سایر معانی: بدبیار، بدشانس، نگون بخت، منحوس، بد اختر، گجسته، نافرخنده، تاسف انگیز، اسف انگیز
رام نشدنی، شرور
با نامردی، نامردانه، ناجوانمردانه، بزدل، زن صفت، زنانه
بی نشان سایر معانی: بی نشان
عزب سایر معانی: غیر متاهل، عروسی نکرده
بی همتا، بی تا سایر معانی: بی همتا، بی تا [برق و الکترونیک] عدم تطبیق، جفت نشده
بی تردید، خالی از اشتباه و سوء تفاهم سایر معانی: غیر قابل اشتباه، غیر قابل تردید، حتمی، بی چون و چرا، اشتباه نشدنی، محرز
[برق و الکترونیک] شیار مدوله نشده شیار ساخته شده رد محیط ضبط مکانیکی که هیچ سیگنالی به آن اعمال نشده است .
ازار رساندن، معتر شدن
غیراخلاقی سایر معانی: رجوع شود به: amoral، غریب
[سینما] بدون انگیزه