ناراحتی، پریشان حالی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(adjective) (غذا) دست نخوره، نخورده
تحصیل نکرده، آموزش ندیده، بیسواد
بی مصرف، بی کار، بکار بیفتاده سایر معانی: عاطل
[ریاضیات] مستمری بیکاری، اعانه ی بیکاری، غرامت بیکاری
(امریکا) کمک هزینه ی بیکاری (که برای مدت معین به افرادی که از کار بیکار شده اند پرداخت می شود) [ریاضیات] حقوق بیکاری، جبران بیکاری، غرامت بیکاری
بیمه ی بیکاری
[زمین شناسی] اننلاگیا کوماهونسیس - دایناسور پرنده مانند گوشتخوار،به ارتفاع 1متر و طول 2.30 که قدرت پرواز نداشت. نوعی تروپود در کرتاسه میانی (90میلیون سال قبل) می زیست.
[آمار] نمونه گیری با احتمالهای نابرابر
[برق و الکترونیک] محافظت در مقابل نابرابری
صریح، روشن، غیر مبهم، بدون ابهام، اشتباه نشدنی سایر معانی: خالی از ابهام
[کامپیوتر] احیا، بازیابی نگاه کنید به recovering erased files .