دون پایه، شخص حقیقر، شخص کوچک، عامل پایین درجه سایر معانی: زیردست
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متعهد، مقاطعه کار کفن ودفن، جواب گو، کارگیر، عزیمت کن سایر معانی: به عهده گیرنده، تقبل کننده، پذیرنده، پذیرا، کارپذیر، undertaking کسیکه کفن و دفن مرده را بعهده میگیرد، کسیکه طرح یاکاری رابع ...
مقاطعه کار کفن ودفن، جواب گو، کارگیر، متقبل، مسئول، متعهد سایر معانی: به عهده گیری، تقبل، (به) گردن گیری، تعهد، تضمین، قول و قرار، undertaker کسیکه کفن و دفن مرده را بعهده میگیرد، کسیکه طرح ...
مستاجر دست دوم
[زمین شناسی] نشانه جریان برگشتی - یک ساختار کانالی بر روی یک سطح رسوبی که این باور در مورد آن وجود دارد که توسط جریان هایی تشکیل شده باشند که اشیای سنگین را در آب بسیار کم عمق مجاور یک ساحل ...
زیرپیراهنی، جلیقه
[عمران و معماری] گودکنی زیر آب
[برق و الکترونیک] پویشگر لیزری زیر آبی سیستم پویش لیزری متشکل از لیزر آرگن، آیینه های گردان موتوری و مدارهای مبدل نور به دیجیتال که در محفظه آب بندی شده اژدر شکلی نصب و به دنبال کشتی کشیده م ...
[برق و الکترونیک] مین زیردریایی مین قرار گرفته در زیر آب که با ارتعاشهای اسبابهای پروانه دار جذب مغناطیسی، تماس یا کنترل از راه دور منفجر می شود.
[برق و الکترونیک] پیچک مین زیرآبی پیچک و تجهیزات مربوطه که تغییرات میدان مغناطیسی ناشی از عبور کشتی را در زمین زیرآبی آشکار می کند.
[برق و الکترونیک] جبران ساز عمق در مین زیرآبی قطعه تحریک شونده هیدروستاتیکی که حساسیت مکانیزم آتش را به هنگام رسیدن مین به عمقی معین در زیرآب افزایش می دهد.
[برق و الکترونیک] منتشر کننده صدای زیرآبی تراگردانی که امواج صوتی در آب تولید می کند.