[زمین شناسی] ناحیه نمونه، ناحیه تیپ، ناحیه شاخص.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(زیست شناسی) نمونه ی مون [زمین شناسی] نمونه شاخص - نمونه منفردی که توصیف اصلی یک گونه ویژه بر مبنای آن استوار است که به عنوان نقطه اصلی (مرجع)نام گذاری برای استعمال نام آن گونه عمل می کند. ن ...
[کامپیوتر] سبک فونت
typable باماشین تحریر نوشتن، نوشتنی
[کامپیوتر] عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کارکترهای قابل استفاده می باشد
(ارجاع نقش به هنرپیشه ها) ارجاع کردن نقش های مشابه (در نمایش ها یا فیلم های مختلف) به هنرپیشه ی بخصوص (مثلا ارجاع نقش های آدم جنایتکار)، حروفچینی کردن
[کامپیوتر] حالت تایپ روی مطلب
انواع گل آذین ها
حروفچینی کردن سایر معانی: حروفچینی کردن
حروف چینی سایر معانی: حروف چینی [کامپیوتر] حروفچینی
با ماشین تحریر نوشتن سایر معانی: (با ماشین تحریر) نوشتن، ماشین کردن، تایپ کردن، ماشین کردن، با ماشین تحریرنوشتن، ماشین نویسی کردن
ماشین تحریر سایر معانی: ماشین تحریر، ماشین تحرر، حرف نگار [برق و الکترونیک] ماشین تحریر