حافظه پیچشی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منحرف، پیچ دار، پیچ خورده، تاب دار، تابیده سایر معانی: تاب دار، پیچ خورده، پیچ دار، منحرف، تابیده [نساجی] تابیده - تابدار - پیچیده - تاب خورده
twisty, adj•پر پیچ و خم
سرزنش، طعنه، سرزنش کردن سایر معانی: به رخ کشی، مچل سازی، سرکوب، عیب نمایی، (انگلیس - عامیانه) آدم احمق و قابل تحقیر، چلغوز، جوالق، هیجان، عصبی بودن، دستپاچگی، عیوب یا اشتباهات کسی را یاداور ...
کشش، حرکت یا کشش ناگهانی، بهم کشیدن، گره زدن، جمع شدن سایر معانی: twitch : تکان ناگهانی، ناگهان کشیدن، فشردن، پیچاندن، سرکوفت دادن، منقب شدن
(عامیانه) عصبی، دستپاچه، آسیمه
هیجان، دست وپاچگی
سرزنش کنان
دو سایر معانی: دو (2)، دو تا، دو عدد، زوج، جفت، (ورق بازی) دولو، خال دو، (تاس بازی) دو، عدد دو، شماره ی دو، شماره دو [برق و الکترونیک] دو [ریاضیات] دو
با دو نشانی
بیست ودو
[نساجی] روش رنگرزی دو حمامی پدبچ