توکل کردن به، متکی بودن به، اعتماد کردن به [حقوق] به صورت امانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعتماد یا توکل بخدا
[حقوق] امانت نامه، سند رهن، سند تولیت، قرارداد امانی، وقف نامه
سرزمین تحت قیمومت (طبق اجازه ی سازمان ملل)، ناحیه تحت قیمومت شورای امنیت سازمان ملل متحد
اعتماد کردن به، روی چیزی حساب کردن، امیدوار بودن
اطمینان کننده، باور کننده، امانت گذار، ودیعهگذار، اعتباردهنده، نسیه دهنده، توکل کننده سایر معانی: اطمینان کننده، باور کننده، امانت گذار، ودیعه گذار، اعتباردهنده، نسیه دهنده، توکل کننده ...
قابلیت اعتماد سایر معانی: قابلیت اعتماد
متکی سایر معانی: زودباور، ساده دل، خوش بین، پشتگرم، متوکل، نیک گمان
درست، موثق، قابل اعتماد، قابل اطمینان، مورد اعتماد، امین سایر معانی: با امانت، بابک، رازدار، راز نگهدار، محرم، وفادار، معتمد
[ریاضیات] ترکیب ارزشی
راست، صادق، راستگو، حقگو، موافق باحقایق، از روی صدق و صفا سایر معانی: صدیق، (هنر و ادبیات) واقع نما، راستین نما، واقعی
راست، از روی صدق و صفا سایر معانی: truthful راستگو، صادق