تراوش کردن، فرانشت کردن سایر معانی: ترازهیدن، ترازهش کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
transvalue سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی، نوسنجیدن
[ریاضیات] قابل پیمایش، قابل عبور
نوسنجی، نوسنجی، عرضی سایر معانی: خط قاطع دو یا چند خط دیگر، خط متقاطع، خط تراگشتی، همبر، سنجش ارزش برحسی معیار نوینی [عمران و معماری] تراگذار [کامپیوتر] اشکال زدایی ،اجرای هر جمله از یک برنا ...
[برق و الکترونیک] متعادل کننده عرضی
[ریاضیات] اشتراک متقاطع
[ریاضیات] شرط تراگردی
[شیمی] شتاب عرضی
[ریاضیات] محور قاطع، محور کانونی، محور متقاطع، قطر برا، قطر قاطع
[عمران و معماری] مولفه اریب [زمین شناسی] مولفه اریب [ریاضیات] مؤلفه ی متقاطع
[زمین شناسی] تپه های شنی عرضی - این نوع تپهها معمولا در نواحی که مقدار ماسه فراوان و جهت باد نیز ثابت است به شکل رشتههایی از تپه های شنی که متصل به هم (معمولا از اتصال چند برخان که امتداد آن ...
[عمران و معماری] خط پیمایش