تلو تلو خوردن، تردید کردن، پس و پیش رفتن، متزلزل شدن سایر معانی: متزلزل بودن، در شرف افتادن بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سست، متزلزل، لرزان، مرتعش، ناپآیدار سایر معانی: ناپیدار
ناپایدار، سست، لزان، مرتعش، بچه
غبغب
[عمران و معماری] منطقه تماس
گل حنا، امر ممنوعه، مغرور
فتیله
[کامپیوتر] صفحه نمایش لمسی
[کامپیوتر] صفحه نمایش حساس لمسی .
(آموزش نگارش با ماشین تحریر و کامپیوتر) روش پرماسی
[کامپیوتر] تلفن دکمه ای در سیستم های پردازش از راه دور . [برق و الکترونیک] تلفن تون دکمه ای تلفنی که دارای 12 دگمه فشاری است که هر کدام تون موسیقایی دو بسامدی متمایزی را تولید می کنند که در ...
(نگارش با ماشین تحریر) نگارش با روش پرماسی