دستخوش امواج، پرت کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(خوراکپزی مکزیکی) نان ذرت (سرخ کرده)، توستادا
[نساجی] توزیلاسیون - توزیله کردن - ایجاد پیوند گوگردی در سلولز
در چیزی شرکت یادخالت کردن
جمع، جمع کل، جمله، حاصل جمع، تام، کلی، مجموع، کل، مطلق، کامل، جمع کردن سایر معانی: سرجمع، تمام و کمال، محض، صرف، جمع زدن، جمع بستن، (به هم) افزودن، سرزدن به، بالغ شدن بر، رسیدن به، (امریکا - ...
[عمران و معماری] بارش انبار شده
[معدن] تجزیه کلی (ژئوشیمی)
[ریاضیات] سطح کل
[زمین شناسی] تعادل کل [آمار] تعادل کل
[شیمی] انرژی بستگی کل
[عمران و معماری] ظرفیت بنیادی - ظرفیت کل
[شیمی] مشعل تمام مصرف کن