به مهمانخانه واردشدند، واردمهمانخانه شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازجیزی درشگفت شدن
تا اندازه ای، به مقدار معینی
کاملا، مو به مو، صد در صد
به نحو احسن، به بهترین طریق، عالی، بسیار خوب
به حساب آوردن، منظور کردن، در نظر گرفتن
[ریاضیات] میل کردن، گراییدن
آماده ی کارزار باش !، سلاح برگیر !
همکاری کردن با، وابستگی پیدا کردن با، همنشین شدن
اهمیت دادن به، اهمیت قایل شدن
یکجا حراج کردن، به حراج گذاشتن
از کس دیگری سو استفاده کردن، به کسی بند شدن، از نام و نفوذ کس دیگری بهره گیری کردن