لخته، خون منعقد شده در رگ سایر معانی: (خون) لختگی، لخته شدگی، سخت لخته، ترومبوس، طب خون منعقد شده در رگ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گلو، خرخره، دریچه کنترل بخار یا بنزین، خفه کردن، گلو را فشردن، جلو را گرفتن، جریان بنزین را کنترل کردن سایر معانی: (خر کسی را) گرفتن، (مجازی) دچار اختناق کردن، سرکوب کردن، (با: down) از سرعت ...
خفه کننده [مهندسی گاز] خفه کننده
[برق و الکترونیک] کمترل دریچه ای کنترل با گامهای میانی بین خاموش کامل و روشن کامل .
تمام، تمام شده، مستقیم، سرتاسر، از میان، از توی، از اغاز تا انتها، از میان، از وسط، بواسطه، بخاطر، در ظرف، از طریق سایر معانی: (همراه با فعل) از میان، (با: go) به پایان رسیدن یا رساندن، خاتم ...
سرتاسر، کاملا، تماما
[فوتبال] پاس به عمق
[عمران و معماری] پل عبور از میان - پل با راه عبور از میان
[عمران و معماری] شاهراه عبوری
[پلیمر] بر صفحه
(به ویژه افراط آمیز) با خوش بینی
[زمین شناسی] یک نوع سیستم جمع آوری غبار از سنگیا حفاری سقف - استیل مته میان تهی استو در قاعده آن خلامی باشد، غبار را از میان استیل کشانده و به ظرفی در ماشین منتقل می گردد.