[برق و الکترونیک] یک سو ساز سه فاز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] موتور سنکرون ( هم زمان ) سه فاز
(به ویژه جامه) سه تکه، سه تخته، درست شده از سه قسمت، سه پارچه، سه تکه
[ریاضیات] گیره ی سه شاخه
(بسکتبال) آوردن سه امتیاز در یک حمله
[ریاضیات] مسأله ی سه نقطه
[برق و الکترونیک] کلید سه پل آرایش سه کلید تک پل متصل شده به یکدیگر به گونه ای که سه مدار را به طور همزمان باز یا برقرار می کنند.
سیرک دارای سه صحنه (که در آن واحد سه نمایش ارائه می دهند)
[آمار] قضیه سه سِری
[آمار] حدهای سه سیگما
سه سطحی (مانند سوهان سه سطحی که اگر آن را از وسط قطع کنند مقطع آن مثلث است)، دارای سه ضلع مساوی، بشکل مثلک، سوهان اهنگری دارای مقطع مثلک شکل [نساجی] مثلثی - سه گوشی
[کامپیوتر] معماری سه لایه ای سیستم پایگاه داده با یک رابط شکاربر که روی ریز کامپیوتر اجرا می شود . یک موتور پایگاه داده روی کامپیوتر بزرگ یا کامپیوتر قدرتمند دیگر ف و لایه ای از میان افزار ( ...