اصلاح کردن، توافق، پیمان، سازش، موافقت، مصالحه، اشتی دادن، دلخواه، طیب خاطر، قرار، پیمان غیر رسمی بینالمللی، متفق بودن، نهاد، هم اهنگی، وفق دادن، تصفیه کردن، جور درامدن، جور کردن، اشتی دادن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] تراضی و ایفای تعهد
1- به درجه، به نسبت 2- اگر، چنانچه، همانطور که، چنانکه، به طوری که، بذانسان که، همچنانکه، بطوریکه [ریاضیات] با توجه به، برحسب این که، هرگاه، اگر، که معادل است با
بر طبق، مطابق، طبق، بر حسب، بقول، بعقیدهء سایر معانی: 1- طبق، بنابر، 2- به نسبت، به ترتیب [ریاضیات] برحسب، بر طبق، طبق، با توجه به، به موجب، به قول، مطابق، به عقیده ی
چنانکه او شرح میداد یامیدهد، طبق شرح او
طبق فهم و شعور شخص
ارغنون زن، ارگ زن
دفتر حسابداری، صورت حساب ها، دفتر ثبت، ایاره نامه، دفترحساب دفترحساب [ریاضیات] دفترچه حساب
مدیر حسابداری بخش خرید و فروش سهام و موسسات تبلیغاتی، متصدی رسیدگی به حساب مشتریها
حساب های دریافتی، حساب های بدهکاران (مبالغ بستانکار در مقابل دریافت کالا یا خدمات) [حقوق] حساب دریافتنی
[ریاضیات] محاسبه ی برگشت سرمایه
جوابگویی، مسئولیت سایر معانی: جوابگویی [حسابداری] حسابدهی یا پاسخگوئی - [ریاضیات] حسابرسی، حسابدهی، پاسخگویی، ذیحسابی، مسئولیت، جوابگویی