[شیمی] پتانسیل شتاب دهنده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] بردار شتابان
شتاب، سرعت، تسریع، افزایش سرعت، تندی، تعجیل سایر معانی: تشدید، بالاروی، سرعت گیری [خودرو] شتاب. [شیمی] 1- شتاب 2- تندى، سرعت گیرى، تعجیل 3- تشدید، بالاروى [سینما] شتاب [عمران و معماری] شتاب ...
[حقوق] قید حال شدن دین، قید تسریع در پرداخت
[عمران و معماری] شتاب ثقلی
[حسابداری] درصد شتاب
[عمران و معماری] طیف شتاب
[کامپیوتر] کارت شتاب دهنده .
[ریاضیات] شتاب دهنده
[آب و خاک] شتاب سنج
یکی از علائم تکیه در موسیقی، علامت ضرب سایر معانی: مو، علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهدکه نت در چه گامی قرار دارد
نامتعارف بودن روانشناسى : غرابت