[شیمی] روغن جذب کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[خاک شناسی] جذب غیرفعال
[شیمی] دستگاه سردکننده جذبی
[شیمی] طیف نورسنجی جذبی
[شیمی] طیف جذبی [پلیمر] طیف جذبی [آب و خاک] طیف جذبی
[برق و الکترونیک] تلفه جذب نوعی مدار تنظیم شده موازی که سیگنال های تداخلی را جذب و تضعیف میکند
[شیمی] ظرف جذب
جاذب، جذب کننده سایر معانی: جاذب، جذب کننده [شیمی] جاذب، جذب کننده [پلیمر] جاذب، جذب کننده
[عمران و معماری] خروجی جاذب
معمارى : قابلیت جذب شیمى : ضریب جذب [شیمی] ضریب جذب [عمران و معماری] قابلیت جذب [برق و الکترونیک] ظرفیت جذب ک جاذبیت مقداری از انرژی صوتی با تابشی لازم که ماده جذب میکند
[آب و خاک] تراس جذبی
[آب و خاک] سرعت مطلق