لنگر، لنگر کشتی، لنگر انداختن، محکم شدن، با لنگر بستن یا نگاه داشتن سایر معانی: با لنگر ثابت نگاهداشتن، لنگر کردن، وسیله ی ثبات، درجا نگهدار، مهارکردن، قلاب کردن، برجا داشتن، ثابت شدن، سر خب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] بلوک مهار [نفت] بلوک مهار
[زمین شناسی] کنده مهاری (anchorage) کنده مهاری بتنی واقع بر روی یک دامنه تپه برای مهار و تثبیت و نگهداری لوله آببر یا تونل آب بر توربین .
[نفت] بویه ی راهنما
[عمران و معماری] صفحه مهار [زمین شناسی] صفحه مهاری، ورق مهاری
[ریاضیات] چنبره
[نفت] بستن
[عمران و معماری] دیوارمهار
[نفت] چرخ لنگرکش
[عمران و معماری] چسبندگی مهاری
[آب و خاک] دیواره حفاظتی درختان
گوشه نشین، زاهد، راهب، عابد سایر معانی: زاهدگوشه نشین