خلبان، هوانورد، خلبان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متخصص در خلبانی و هدایت هواپیما
(امریکا) هوارو (پیاده نظام که با هواپیما حمل و نقل شود)
هوارو بودن علوم نظامى : قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایى
پارچه ی محکم پنبه ای یا کتانی (که سابقا برای روکش بال هواپیما به کار می رفت)
[عمران و معماری] محوطه فرود هواپیما - محوطه نشست هواپیما - منطقه فرود هواپیما - منطقه نشست هواپیما
[عمران و معماری] طرح دستی به فرودگاه
[عمران و معماری] برنامه ریزی فرودگاه
پست هوایی سایر معانی: پست هوایی
هوابندی شده، بی منفذ، بیمنفذ هوا ناپذیر کردن، بیمنفذ کردن، هوا ناپذیر [عمران و معماری] عایق هوا [زمین شناسی] هوا بندی شده
(انگلیس) فیس و افاده، ناز و غمزه
(انگلیس) ملخ هواپیما، مل هواپیما، پیچ مل هواپیما