لیست واژه‌ها

airbed

[کوه نوردی] تشک بادی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

airboat

ناوچه ی پروانه دار، قایق ملخی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

airborne movin target indicator

[برق و الکترونیک] نشانگر هوایی هدف متحرک ( ای ام تی آی) سیستم مشانگر هدف متحرک برای رادار هوایی که نزدیک به سطح زمین و در مناطقی عمل می کند که اهداف متحرک توسط پستی و بلندی های زمین از دید د ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

airborne radar

[برق و الکترونیک] رادار هوایی نوعی رادار کامل که در هواپیما نصب می شود و می تواند اطلاعاتی در مورد نشانه های زمینی، کشتی های شناور در دریا، خطوط تراز ساحلی، هواپیماهای نزدیک، ابرهای طوفانزا، ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

airborne scanner

[زمین شناسی] روبشگر هوابرد/ اسکنر هوابرد یک نوع اسکنر طراحی شده برای استفاده در هواپیما که در آن، حرکت رو به جلوی هواپیما، پوشش دهی نرمال به جهت اسکن کردن را فراهم می آورد.

دیکشنری انگلیسی به فارسی

airbrush

رنگ پاش سایر معانی: افشانگر، قلم گرد پاش، رنگ افشان، رنگ پاش [کامپیوتر] رنگ پاش - ابزاری در برخی از برنامه های نقاشی که تاثیر رنگ پاش را شبیه سازی می کند .لبه های رنگ پاش نرم و رنگهای آن مات ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

aircell

[برق و الکترونیک] پیل هوایی پیل نیرویی که در ان قطب زدایی در محل الکترود مثبت به صورت شیمیایی و با احیای اکسیژن در هوا انجام می شود.

دیکشنری انگلیسی به فارسی

aircrew

کارمندان و خلبانان هواپیما سایر معانی: خدمه ی هواپیما (یا ناو هوایی)، پروازیار، مهماندار

دیکشنری انگلیسی به فارسی

airdox

[معدن] هواباری (آتشباری)

دیکشنری انگلیسی به فارسی

airial

هوارو علوم نظامى : محمول هوایى

دیکشنری انگلیسی به فارسی

airily

ظریفانه، شبیه هوا سایر معانی: با نشاط، با حالتی خوش، سبکبال

دیکشنری انگلیسی به فارسی

airiness

ظرافت، شادی، خوش اندامی سایر معانی: هوای خوش، هوای تازه

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید