(مِ) [ ع. ]۱- (اِفا.) آباد کننده.۲- اقامت کننده در جای آباد.۳- (ص.) معمور، آبادان.
فرهنگ فارسی معین
[ مِ ] (اِخ) بطنی است از سعدبن عمربن خُزاعةبن ربیعةبن حارثةبن عمرو مُزَیقیاء از غسان از ازد از قحطانیه. (از معجم قبائل العرب).
لغتنامه دهخدا
[ مِ ] (اِخ) بطنی است از خفاجةبن عمربن عُقیل بن کعب بن ربیعةبن عامربن صعصعةبن معاویةبن بکربن هوازن بن منصوربن عکرمةبن خصفةبن قیس بن عیلان از عدنانیه. (از معجم قبائل العرب).
[ مِ ] (اِخ) مکنی به ابوعبیدةبن جراح صحابی است که نامش عامربن عبیداللََّه بن الجراح است منسوب بجد. (منتهی الارب). رجوع به ابوعبید جراج شود.
[ مِ ] (اِخ) ابن ثعلبة. بطنی است از کنانة از عدنانیة و آنان بنوعامربن ثعلبةبن حارث بن مالک بن کنانةبن خُزیمة معدبن عدنان بودند. (از معجم قبائل العرب). و رجوع به الاعلام زرکلی شود.
[ مِ ] (اِخ) ابن عبداللََّه بن شراحیل الشعبی الحمیری. مولد و منشأ آن کوفه و از یاران و ندمای عبدالملک بن مروان و از رجال حدیث و ثقات و فقهاء و شعرا بود. وی را عمربن عبدالعزیز به قضاوت برگز ...
[ مِ ] (اِخ) ابن عوف بن بکر از بنی عذرة از کلب از قحطان و جد جاهلی است و فرزندان وی را بنو المزمم گویند. (از الاعلام زرکلی چ ۱). و رجوع به معجم قبائل العرب شود.
[ مِ ] (اِخ) ابن عوف بن مالک از بنی عامربن صعصعه از هوازن از عدنان جد جاهلی است. مسکن خاندان وی در نواحی بصره بود و در اواسط قرن ۷ هـ . ق. مالک سرزمین بحرین و یمامة شدند. (از الاعلام زرکل ...
[ مِ ] (اِخ) ابن هِلال بن صعصعةبن عامر از قیس عیلان از عدنانیه. جد جاهلی است، بطون رفاعه و بنوحجیر و بنوغریر از نسل وی بودند، که مسکن آنان در بعضی از قراء اخمیمیه از دیار مصر بود. (از الاعل ...
= عامر
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.