(اِخ) محمدبن فضل بازی از محدثان بود. وی در زمرهٔ محدثانی است که به بازیون مشهورند و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (از تاج العروس).
لغتنامه دهخدا
هریک از بازیهایی که در آنها بازیگران یکی پس از دیگری حرکت میکنند و درنتیجه بازیگرانی که دیرتر وارد بازی میشوند، در مقایسه با بازیگران پیش از خود، اطلاعات بیشتری دارند [اقتص ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ دَ ] (مص مرکب) فریفتن. گول زدن. کسی را مغبون کردن : اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام مباش غره که بازیت میدهد عیار.سعدی. داو بردم جان و تو دربند بازی دادنم من به عمدا خود بمانم تا توام ب ...
[ شَ ] (اِ مرکب) آتشبازی کردن. || بیرون آوردن صورتها، و این را هفت بازی گویند. (آنندراج). هفت بازی است که در شب بازند چون آتشبازی و خمربازی و برآوردن صورتها و غیره. (هفت قلزم). || خمر ...
[ فَ ] (ص مرکب) بمجاز، در برابر تنگخوی. در شعر سعدی بدین سان آمده است : سعدیا عاشق نشاید بودن اندر خانقاه شاهد بازی فراخ و زاهدان تنگخوی. که بمعنی مَزّاح و فراخ خوی در برابر تنگخوی است، ...
بازی یا مسابقهای که با تساوی به پایان میرسد [ورزش]
[ گُ ] (اِخ) در لهجهٔ محلی: بازکیا گوراب. محلی در راه رشت به لاهیجان. رجوع به بازکیا گراب شود.
[ یِ یُ چَ / چُ ] (اِ مرکب) چوگان بازی. گوی بازی با چوگان. رجوع به گوی و چوگان شود.
(اِ مرکب) جای نمایش. محل بازی هنرپیشگان. تآتر. جای بازی و محل بازی، خواه قمار باشد یا لعب. (ناظم الاطباء).
مجموعهای از مسابقات ورزشی که مانند بازیهای المپیک، برای ورزشکاران دارای معلولیت جسمی، در شش گروه بر پایۀ نوع و میزان معلولیت آنها برگزار میشود|||متـ . بازیهای المپیک ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.