معنی

[ اِ ] (ع مص) عذر آشکار کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عذر کردن. (غیاث اللغات). عذر را نمایاندن. (از اقرب الموارد). || پیدا کردن عذر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بمعنی معذرت و عذر مصادر ثلاثی است یعنی گناه و سرزنش از کسی بر طرف کردن در آنچه انجام داده است. (از اقرب الموارد). عذر درست آوردن. (المصادر زوزنی). عذر خواستن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). || بهانه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عذر آوردن بر آنچه بر او بوده است. (از اقرب الموارد). || ثابت گردیدن او را بهانه. (منتهی الارب). ثابت گردیدن کسی را بهانه. (ناظم الاطباء). بثبوت رسیدن عذر مر کسی را. (از اقرب الموارد). || سستی کردن در کار و مبالغه ناکردن با گمان مبالغه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سستی نمودن. (آنندراج). تقصیر کردن و کوشش نانمودن در کار و آنچنان نمودن که کوشا است. و بدین معنی با «فی» متعدی شود، یقال: اعذر فی الشی ء. (از اقرب الموارد). || مبالغه نمودن در کار، کأنه ضدّ. (منتهی الارب). مبالغه نمودن در کار و از لغات اضداد است. (ناظم الاطباء). مبالغه نمودن در کار. (آنندراج). مبالغت کردن. (تاج المصادر بیهقی). کوشش کردن در کار و چنان است که از لغات اضداد باشد، یقال: «اعذر الیه فی الموعظة و الوصیة»؛ ای بالغ. (از اقرب الموارد). || بسیارگناه و بسیارعیب گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). دارای گناه و عیب فراوان شدن. (از اقرب الموارد). با عیب بسیار شدن. (تاج المصادر بیهقی). بسیارگناه و بسیارعیب کردن. (آنندراج). و منه: «لن یهلک الناس حتی یعذروا من انفسهم». (منتهی الارب). || لگام دادن اسب را، یا فسار ساختن برای اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دهنه گذاشتن بر اسب یا افسار قرار دادن بر اسب و آنرا استوار کردن. (از اقرب الموارد). || فسار نهادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عذار بر اسب کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || ختنه کردن کودک را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ختنه کردن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (المصادر زوزنی). ختنه کردن پسر یا دختر را. (از اقرب الموارد). || مهمانی ختنه ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج). مهمانی ختنه کردن. (ناظم الاطباء). طعام و ضیافت ختنه. (از منتخب و صراح و کنز بنقل از غیاث اللغات). طعام ساختن برای ساختمان یا ختنه کردن یا استفاده از مقام و منصب جدیدی. (از اقرب الموارد). مهمانی ختنه. (مهذب الاسماء نسخهٔ خطی). || داد دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انصاف دادن و عدل کردن. (از اقرب الموارد). راستی کردن. || صاحب عذر شدن زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خداوند عذر گشتن. (تاج المصادر بیهقی). || باجراحت کردن و بهلاک نزدیک گردیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج). بهلاک نزدیک گردیدن. (ناظم الاطباء). یقال: «ضرب زید فأعذر (مجهولاً)؛ ای اشرف به علی الهلاک». (منتهی الارب)؛ یعنی مشرف بهلاکت گردید. (از ناظم الاطباء). || بر پشت زدن کسی را چندانکه اثر پیدا کند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). بر پشت کسی زدن آن چنان که اثر آن باقی ماند. و بدین معنی به «فی» متعدی شود، یقال: اعذر فلاناً فی ظهره؛ ای ضربه فأثر فیه. (از اقرب الموارد). || پلیدناک شدن جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیارعذره شدن جای. (تاج المصادر بیهقی). بسیار ملوّث شدن خانه. (از اقرب الموارد). || رها کردن کسی را به اثر جراحت. و بدین معنی با «باء» متعدی شود. یقال: اعذر بفلان؛ ترک به عاذراً، ای اثر جرح. (از اقرب الموارد).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.